اسب چوبی

دل نوشت در بی هیاهوی مجازی

اسب چوبی

دل نوشت در بی هیاهوی مجازی

سلام مهربان تنها

امروز تعلق دارد به تو

تا همیشه ی تاریخ.

صدایم را که می شنوی ، خیلی خوشحال می شوم. فقط نمی دانم چرا باز هم نا امیدی را کامل ترک نکرده ام. اصلا من ترک کردن هر کس و هر چیز را دوست ندارم. به نظرم نباید هیچ کس و هیچ چیز را تنها بگذاریم. شاید چون خودم دوست ندارم تنها باشم. دوست ندارم ترکم کنند. می دانم این فرق دارد... مثل ترک کردن شیطان است، می دانم، شیطان امید ما را در جایی پنهان می کند که نبینیمش. بعد لباس هایش را به تن نا امیدی می کند، زیبا و غمگین، بعد می گوید این نا امیدی بیچاره ی تنهای غمگین کوچولو، جایی ندارد، پناهش می دهید؟ و ما که دلمان به حال آن همه معصومیتش می سوزد نوازشش می کنیم و کنج دلمان مکانی را برایش مهیا می کنیم، که همیشه بماند، همیشه... حتی اگر پدر و مادرش هم پیدا شدند، باز هم بیاید به ما سر بزند. افسوس.... افسوس از این همه ساده لوحی!

برای تو که می نویسم، اشک می آید در کاسه چشمانم پر می شود، هی پر و لبریز و خالی می شود، دوباره می نویسم .... دوباره بغض گلویم را می فشارد. انگار دکمه ای را می فشارد که اشک را به چشم ها می رساند، برای تویی که همیشه هستی، و همه فراموشت کرده اند. خیلی زودتر باید می نوشتم. می دانم، اما انگار گریستن جرم باشد، نمی توانم حتی در پای این کامپیوتر بنشینم و گریه کنم به دل سیر، از خانه بیرون می زنم که گریه کنم اما کجا؟ هیچ جا نمی توانم گریه کنم.

مردمان می آیند و می روند و انگار دیوانه ای یا عاشق دل شکسته ای یا بی پناهی یا سرگردانی یا گم شده ای یا خسته دلی یا تنهاترین تنهایی را دیده باشند، دلشان می سوزد یا با اندوه رو برمی گردانند یا می خواهند بدانند یا می خواهند کمکت کنند یا حتی نگاهت هم نمی کنند می کذارند راحت باشی یا از روی تمسخر می خندند یا نمی دانند اشک چیست یا نمی دانند تنهایی چیست،‌ و در دسته های چند تایی آنقدر دیدن یک تنها برایشان عجیب است که فکر می کنند در یک سکانس فیلمی می توانند نقش آفرینی کنند، و هر اتفاق و عکس العمل دیگری که بیفتد و نشان دهند،‌ آنی نیست که غمم را بکاهد. من که خود نمی دانم برای چه گریه می کنم چطور می توانم برای کسی توضیح دهم که این اشکها نشانه ی چیست؟

می دانم تو مرا می بینی، خدا هم هست،‌مثل همیشه، همه جا. خوش به حالتان که همه جا برایتان مهیا است. من اما هیچ جایی را برای خودم ندارم، حتی اینجا. هیچ کجا کنج خلوت من نیست. شاید خیلی ها مرا دوست داشته باشند و در دلشان حتی برای همیشه باشم، اما آن،‌ سرپناهی نیست که از باد و باران پناهم دهد. فقط یک دیوار سقف دار می خواهم که به آن تکیه کنم و آن دیوار هیچ موشی و گوشی نداشته باشد.با موسیقی دل نشین باران.... همین. فقط همین.

ماه و تنهایی عاشقان

پنداری وقت آن رسیده است

رفتار اسب هایی را پیشه کنی

که مست بهارند

و دلتنگ مهی پریده رنگ

که از دشت های دوردست بر می خیزد.

...............................................................................................................

تماشای نور ماه

که از لابلای درختان

فرو می ریزد،

قلبم را لبریز می کند

از پائیز.

............................................................................................................... 

روزگار عاشقی آیا

سزاوار است که در ظلمت پایان پذیرد،

بی آنکه ماه را

به نیم نگاهی دیده باشیم

در بریدگی ابرها؟ 

.............................................................................................................

برگرفته از:  تنکای عاشقانه معروف - ایزومی شی کی بو، اونونو کوماچی - مترجم عباس صفاری 

کتاب از دو قسمت تشکیل شده است. در بخش نخست به معرفی تنکای عاشقانه ایزو می شی کی بو و در بخش دوم اونونوکوماچی که هر دو از زنان شاعر بنام ژاپن هستند می پردازد. ایزومی  یکی از تأثیر گذار ترین چهره های عصر طلایی شعر ژاپن است که درسال ٩٧٤ میلادی متولد شد و در سن ٦٠ سالگی درگذشت . وی که زندگی عاشقانه و مهیجی داشته اکثراً هوای اشعارش سرد، بارانی و تاریک است و همانند تمام داستان های رمانتیک باید اذعان داشت فضای شعری او مأیوس کننده است. البته چنان که از تنکا بر می آید ویژگی های عاطفی جزء لاینفک این قبیل شعرهاست. تنکا نسبت به هایکو طول زمان بیشتری به شاعر می دهد . اروتیسمی که در شعر شی کی بو وجود دارد هم مشخصۀ عمده شعری این گونه است. دلتنگی ، اندوه ، بیهودگی، حسرت، گریستن، جدایی واژگانی اند که مکرر در سطرها به چشم می خورد

امید زندگانی ام

همیشه نگران این هستم که به یادم هستی یا نه، قول دادی زود زود برگردی،این زود زود دارد خیلی دیر می شود!هنوز منتظرت هستم،زودتر بیا!